رباعی شماره‌ی ۷۴۹


شب بود و من و دلبر پر آتش و سوز
‎خورشید دمید و بی خبر آمد روز

شب رفت و حدیث ما به سر نامد و باز
دلدار برفت و جان خمار است هنوز

«رباعی قبلی      رباعی بعدی»






این شعر را با دوستانتان به اشتراک بگذارید